سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش، تو را به آنچه خدایت بدان فرمان داده راهنمایی می کند و زهد، راه ترا به سوی آن آسان می گرداند . [امام علی علیه السلام]
 
یکشنبه 88 فروردین 9 , ساعت 6:39 عصر
صفحه اصلى>امام على‏علیه السلام از منظر دیگران
على(ع) در کلام خداوند متعال


رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم

رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:اى على،جبرئیل علیه السلام مرا درباره تو خبرى داد که مایه روشنى چشم و شادى دلم شد،او به من گفت:اى محمد،خداوند به من فرموده :محمد را از سوى من سلام برسان و او را آگاه ساز که على پیشواى هدایت و چراغ تاریکیهاى ضلالت،و حجت بر اهل دنیاست،زیرا او صدیق‏اکبر و فاروق اعظم است (1) ،و من به عزت خویش سوگند خورده‏ام که به آتش نبرم کسى را که او را دوست داشته و تسلیم او و اوصیاى پس از او باشد،و به بهشت در نیاورم کسى را که دست از ولایت و تسلیم در برابر او و اوصیاى پس از او برداشته باشد. (2)

رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:جبرئیل علیه السلام نزد من آمد و گفت:اى محمد،پروردگارت تو را به دوستى و ولایت على بن ابى طالب فرمان مى‏دهد. (3)

رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:جبرئیل علیه السلام از سوى خداوند برگ سبزى از درخت آس برایم آورد که در آن به رنگ سپید نوشته بود:من دوستى على بن ابى طالب را بر آفریدگانم واجب نمودم،این را از جانب من به آنان برسان. (4)

جبرئیل علیه السلام از میکائیل،او از اسرافیل،او از لوح،او از قلم،او از خداى عز و جل آورده است که:ولایة على بن ابى طالب حصنى،فمن دخل حصنى امن من عذابى«ولایت على بن ابى طالب دژ محکم من است،هر که بدان در آید از عذاب من ایمن باشد». (5)

پى‏نوشتها:

1)یعنى بزرگترین کسى است که اسلام را باور کرده و در قول و عمل راستین‏ترین مردم است و بالاترین کسى است که میان حق و باطل فرق مى‏نهد. (م)

2)بحار الانوار 27/ .113

 

******************************************************************************

 

على(ع) در بیان شعرا و ادبا

فردوسى:

چه گفت آن خداوند تنزیل و وحى خداوند امر و خداوند نهى که من شهر علمم،علیم در است درست این سخن،گفت پیغمبر است گواهى دهم کاین سخن راز اوست تو گوئى دو گوشم به آواز اوست

خاقانى شروانى:

سرها بینى،کلاه در پاى در مشهد مرتضى،جبین ساى جانها چو سپاه نحل،پر جوش بر خاک امیر نحل،مدهوش ارواح که عیسوى شعارند زان خاک،گیاى عطر آرند

خواجوى کرمانى:

دانى که چیست اینکه خطیبان آسمان برطرف هفت پایه منبر نوشته‏اند یک نکته از مکارم اخلاق مرتضى است کآنرا بر این کتابه به عنبر نوشته‏انداى بس که هفت کشور گردون به یک نفس مردان راه او به قدم در نوشته‏اند

صادق سرمد:

دیده حق بین بباید تا ببیند روى حق ور نه حق گوید که:باید روى حق پوشید از او دیده حق بین گشا و طلعت‏حق باز بین تا تو هم نادیده بگشائى لب تمجید از او آنکه زاد و،مرد آئین ستم از زادنش آنکه جان داد و جهان شد زنده جاوید از اوآنکه باطل از کسى نشنید و خود جز حق نگفت بى‏خیال از آنکه باطل،حرف حق نشنید از او دولت امروز ما از دولت آل على است دولت آل على نازم که حق پائید از او

صائب تبریزى:

چون لباس کعبه بر اندام بت،زیبنده نیست جز تو بر شخص دگر،نام امیر المؤمنین

جلال الدین دوانى:

در ملک حقیقت است آن شاه،مدار دست از طلب دامن آن شاه مدار ارباب مدینه علوم است،در آى زان در،که رسى زود به مسندگه یار

میرزا حبیب خراسانى:

بودند،على و ذات احمد یک نور به بارگاه سرمد چون عهد وجود،گشت معهود چون مهد شهود،شد ممهد آئینه شکفت از تجلى یک جلوه بتافت در دو مشهد

قاآنى شیرازى:

دل گفت:هان قلمى گیر و کاغذى بنگار بیتکى دو سه،در مدح بوتراب تفسیر عقل،ترجمه اولین ظهور تاویل عشق،ما حصل چارمین کتاب روح رسول،زوج بتول،آیت وصول منظور حق،مشیت مطلق،وجود ناب تمثال روح،صورت جان،معنى خرد همسان عشق،شیر خدا،میر کامیاب گنج‏بقا،ذخیره هستى،کلید فیض امن جهان،امان خلایق،امین باب وجه الله اوست،دل مبر از وى به هیچ وجه باب الله اوست،پا مکش از وى به هیچ باب

ابو الحسن جلوه:

صورت انسانى و صفات خدائى سبحان الله از این مرکب و معجون

ناظر زاده کرمانى:

سلطان نامدار،على،آن که کردگار از عدل خود،وجود ورا مظهر آورد دین را کمال نیست مگر با ولاى او جبریل،این پیام خوش از داور آورد

ملک الشعراء بهار:

حیدر احد منظر،احمد على سیما آن حبیب و صد معراج،آن حکیم و صد سینا در جمال او ظاهر،سر علم الاسما بزم قرب را محرم،راز غیب را دانا ملک قدس را سلطان،قصر صدق را بانى

شهریار:

پادشاهى که به شب،برقع پوش مى‏کشد بار گدایان بر دوش تا نشد پردگى آن سر جلى نشد افشا که على بود على‏شاهبازى که به بال و پرواز مى‏کند در ابدیت،پرواز در جهانى همه شور و همه شر «ها على بشر کیف بشر!؟» شبروان،مست ولاى تو،على جان عالم به فداى تو،على

نه فقط از شیعه،بلکه‏«از اهل تسنن‏»نیز،ابن ابى الحدید،دانشمند بزرگ معتزلى،اشعارى به عربى سروده است.

و نیز از شعراى مسیحى،ادیب معروف‏«بولس سلامه‏»قصیده‏اى غرا گفته،و به شعر منثور هم،جرج جرداق در کتاب‏«الامام على صورت العدالة الانسانیة‏»،و گابریل دانگیرى در کتاب‏«شهسوار اسلام‏»،و کارلیل انگلیسى در کتاب‏«زندگى پیامبر اسلام‏»،و رودلف ژایگر آلمانى در کتاب‏«خداوند علم و شمشیر»قطعاتى ادبى و جالب و مؤثر تقدیم کرده‏اند.

همین افتخار ما را بس،که خود را منسوب به رهبرى دانیم که دنیاى عقل و عاطفه و انسانیت،سر تعظیم به آستان عظمت و فضیلتش فرود آورده است.

على معیار کمال صفحه 155

**************************************************************************************************

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ